از شناسایی و کاوش های نیمه تمام دمرگان فرانسوی در اوایل قرن بیستم و کاوش های اریخ اشمیت در دهه ی چهارم همان قرن (1934-36 میلادی) در چشمه علی ری تا کنون (فاضلی1380)، عدم انسجام مطالعات پیش از تاریخ در فلات مرکزی و هدفمند نبودن بسیاری از فعالیت های صورت گرفته در طی سالیان متمادی از مهمترین دلایلی بوده که منجر به شکل گیری تصویری مبهم و نامفهوم از تحولات فرهنگی منطقه شده است. به طوری که مسئله ی توالی مراحل مختلف فرهنگی از هزاره ی پنجم تا اواخر هزاره ی دوم قبل از میلاد و نحوه ی شکل گیری و تحول آن ها که همچون حلقه های گسسته و دور از هم یک زنجیر می نماید از مهمترین سؤالات بر زمین مانده در باستان شناسی فلات مرکزی است. نگاهی به مشکلات موجود بر سر نحوه ی انتقال از دوره ی روستانشینی میانی (گذار از نوسنگی) به دوره ی روستانشینی جدید (مس و سنگ) و حتی ماهیت اصلی هر یک از این دوره ها در کنار مسئله ی انتشار اروک و موضوع محوطه های پروتو ایلامی، نحوه ی ورود فرهنگ های منطقه به عصر مفرغ، موضوع سفال خاکستری و خلأ محسوس اطلاعاتی در این زمینه ها، چگونگی انتقال از عصر مفرغ به عصر آهن و تمرکز مطالعات عصر آهن بر روی گورستان ها و در نتیجه بی اطلاعی از سرنوشت جوامع منطقه در آستانه ی ورود به دوره های تاریخی خود به خوبی نشان دهنده ی سؤالات و مشکلاتی است که ذهن باستان شناسی فلات مرکزی را به سوی خود منحرف ساخته و قطعاً پاسخگوئی به آنها نیازمند فعالیت های منسجم تری می باشد. نا گفته نماند که در این میان می توان معدود فعالیت های دامنه داری چون بررسی دشت های قزوین و ری و همچنین کاوش در محوطه هایی چون چشمه علی، پردیس و قبرستان (دکتر فاضلی نشلی) که به مطالعه چگونگی توسعه تخصص گرایی و پیدایش جوامع پیچیده در طی اواخر هزاره ی پنجم و اوائل هزاره ی چهارم ق.م پرداخته یا کاوش های مستمری که در تپه های سفالین و شغالی پیشوا (دکتر مرتضی حصاری و دکتر روح اله یوسفی) صورت گرفته و به نتایج در خور توجهی پیرامون چگونگی توسعه ی پیچیدگی جوامع اواخر هزاره چهارم دست یافته و کاوش های اخیر محوطه ی باستانی میمنت آباد رباط کریم(دکتر روح اله یوسفی) که هم راستا با مطالعات ذکر شده ی فوق به مسئله ی فرایند رشد پیچیدگی ها در اواخر هزاره ی چهارم و نحوه ی انتقال میان دو دوره ای که از آن ها با عنوان دوره های سیلک III7 و سیلک Iva یاد شده را نیز برشمرد که اخیراً در پی رفع این مشکلات برآمده اند. محوطه ی باستانی چالاسیان در حاشیه ی غربی شهرستان پیشوا و در فاصله ی 5 کیلومتری آن واقع شده محوطه ای متشکل از سه برجستگی آسیب دیده و نسبتاً کم ارتفاع است که در پائیز سال 1391، با منظور لایه نگاری و تعیین عرصه و پیشنهاد حریم مورد کاوش و مطالعه قرار گرفته است. قرار گرفتن این محوطه در میان زمین های کشاورزی موجب دست اندازی های فراوان و در نتیجه تخریب جدی آن شده است. به نحوی که از برجستگی شرقی که در فاصله ی بیش از 160 متری از برجستگی مرکزی واقع شده جز ستونی به ارتفاع پنج متر (از سطح زمین های اطراف) که نهایتاً کمتر از 30 متر مربع وسعت داشته و هر لحظه در حال فرو ریختن می باشد چیز دیگری بر جای نمانده و برجستگی شمالی نیز پس از خاکبرداری و تسطیح به عنوان زمین کشاورزی مورد کشت و زرع قرار گرفته، و این در حالی است که هر دو برجستگی از پائین ترین لایه ها تا بالاترین آن ها که حداقل 5 متر بالاتر از سطح زمین های اطراف به دست آمده اند دارای توالی منسجمی از سفال خاکستری می باشند. نتایج حاصل از فعالیت های باستان شناسی در این محوطه شواهدی قطعی از سه دوره ی فرهنگی روستانشینی میانی و جدید (سیلک III4-5، سیلک III6 و سیلک IVa) و عصر آهن I را در بر داشت که با وجود آسیب های بیش از هفتاد درصدی محوطه، در گستره ای بیشتر از 9 هکتار قابل پیگیری است و با توجه به وسعت کم نظیر محوطه (که البته تنها بخش های کوچکی از آن به عنوان سه برجستگی شمالی، مرکزی و شرقی بر جای مانده و در بهترین حالت تنها یک و نیم هکتار در مجموع وسعت دارد) شاید بتوان با ادامه ی پژوهش ها، شواهد بیشتری از عصر مفرغ و نحوه ی گذر از این دوره به عصر آهن، که یکی از چالش برانگیزترین مسائل مطرح پیرامون توالی فرهنگی و گاه نگاری فلات مرکزی ایران می باشد را نیز در آن مورد بررسی و مطالعه قرار داد. ضمن این که واقع شدن چنین محوطه ای با مشخصه ی ظروف لبه واریخته ی موسوم به نوع اروکی در نزدیک ترین فاصله با یک محوطه ی شاخص دوره ی پروتو ایلامی به خودی خود پاسخ گوی بسیاری از سؤالات مطرح پیرامون نحوه ی شکل گیری و گسترش پیچیدگی های اجتماعی اواخر هزاره ی چهارم قبل از میلاد و میزان تأثیر و تأثرات بیرونی در این فرایند خواهد بود. واژگان کلیدی: فلات مرکزی، روستا نشینی، پیچیدگی های اجتماعی، اروک، پروتو ایلامی، عصر آهن |